منبع مقاله درباره ایدئولوژی، طلاق، روابط قدرت

روبنای جامعه، یعنی فرهنگ، سیاست، ایدئولوژی، هنر و … است. از این رو، طبقهای که مالک ابزارهای تولید مادی است، ابزارهای تولید فکری را هم کنترل میکند. به همین دلیل، در هر دورهای ایدههای طبقه حاکم، ایدههای حاکمند.
نظریهی هژمونی گرامشی این معادله را برهم میزند هژمونی، از نظر گرامشی، به موقعیتی اطلاق میشود که در آن یک بلوک تاریخی، متشکل از جناحهای طبقهی حاکم، رهبری فکری – اخلاقی طبقات فرودست را به دست میگیرد و نوعی اقتدار اجتماعی پیدا میکند. فرایند دستیابی به هژمونی و کسب آن معمولا از طریق ترکیبی از اعمال زور و کسب رضایت مردم میسر میشود.
هژمونی در آثار گرامشی معانی مختلفی دارد. با این حال، تمام این معانی حول مضامین مشترکی چون کسب رضایت عامهی مردم، رهبری فکری و اخلاقی، خلق نوعی ارادهی جمعی، برساختن شکل خاصی از عرف عام و ترکیب منافع طبقات فرودست در نظام ایدئولوژیک حاکم دور میزند. (Rojek, 2003, 114)
جامعهی مدنی، نزد گرامشی، یعنی هژمونی یک گروه اجتماعی بر کل جامعه که از طریق سازمانهای خصوصی (کلیسا، اتحادیههای تجاری، آموزش و پرورش، رسانه و غیره) اعمال میشود. جامعهی مدنی متشکل از گروهها و طبقات مختلفی است که برای کسب هژمونی تلاش میکنند. همچنین، قلمرو جامعه مدنی عرصهی مقاومت در برابر هژمونی گروههای فرادست است. از نظر گرامشی، همواره امکان مقاومت در برابر هژمونی وجود دارد. اعمال هژمونی همواره بر این اصل استوار است که منافع و علایق گروههای تحت سلطه باید مورد توجه قرار گیرد، یعنی بلوک قدرت باید به آنها امتیاز بدهد. هژمونی هیچگاه لایتغیر و یکدست نیست، بلکه همواره متشکل از روابط قدرت موقت و ناپایدار است. تولید و بازتولید هژمونی منوط است به توانایی بلوک قدرت در ادغام عناصر حاشیهای و معارض در نظام هژمونیک. در یک نظام هژمونیک، همواره تلاش میشود که این اطمینان حاصل گردد که زور اعمال شده مبتنی بر رضایت اکثریت است. این رضایت، اغلب به وسیلهی ارگانهای افکار عمومی، روزنامهها، تلویزیون و … که خود در برخی مواقع دستکاری و مخدوش میشوند، ایجاد میگردد (آزاد ارمکی و محمدی، 1385: 70).
از نظر گرامشی نظام هژمونیک و ارگانهای آن همواره در پی اعمال زور به شکلی هنجارین هستند، یعنی نوعی نظام هنجارین را از کانال کسب رضایت عموم شکل میدهند. به بیان دیگر، دو کار مهم انجام میدهند:
1) تصویری کاذب از روابط واقعی که پایههای نظام هژمونیک بر آن مبتنی است، به دست میدهند.
2) شبکهای از گفتارها و نظریهها تولید میکنند که تصویر یادشده را طبیعی جلوه میدهد. این همان عرف عام است (Rojek, 2003, 113).
عرف عام چیزی نیست مگر نوعی دانش مورد توافق و رسوب یافته که موجد تعبیری مشترک از واقعیت اجتماعی نزد گروه یا طبقهی خاصی است. پدیدهی عرف عام از نظر گرامشی، مبین ارگانیک بودن ایدئولوژی است. ایدئولوژیها ارگانیکاند، زیرا به عرف عام روزمره و عملی گره خوردهاند و زندگی تودههای مردم را شکل میدهند. ارگانیک بودن یک ایدئولوژی ضامن کارآیی تاریخی – اجتماعی آن است. عرف عام امری منسجم نیست، بلکه غالباً پراکنده،چندپاره و متناقض است. با این همه، اهمیت عرف عام از آن حیث است که در مقام عرصهی ایدهها و تصورات و مقولاتی خاص، مبنای شکلگیری آگاهی عملی تودههای مردم است. عرف عام قلمروی از پیش شکل گرفته و بدیهی است که در آن فلسفهها و ایدئولوژیهای منسجم برای کسب سلطه میجنگند. هر جهاننگری جدیدی که بخواهد توجه تودهها را جلب کند، به بینش آنها شکل دهد و کارایی تاریخی پیدا کند، ناگزیر از دست و پنجه نرم کردن با عرف عام است (Martin, 2002; 306).
پیوند مستحکم بین هژمونی و ایدئولوژی و عرف عام مبین آن است که سوژهها موجوداتی از پیش شکل گرفته نیستند، بلکه همواره از رهگذر ایدئولوژیها و در قلمرو عرف عام متولد میشوند. سوبژکتیویتهی انسانی محصول پراکسیس اجتماعی است. هدف اصلی ایدئولوژیهای ارگانیک، یعنی ایدئولوژیهایی که در تاریخ تاثیرگذار بودهاند، این است که سوژهها، هویتها، طرحها و آرمانهای مختلف را در قالب یک شکلبندی خاص با هم ترکیب کند. ایدئولوژی ارگانیک بازنماگر تفاوتها نیست، بلکه از دل این تفاوتها نوعی وحدت برمیسازد. هژمونی یعنی اعمال نوعی اصل ترکیببندی بر مجموعهای از روابط و کردارهای اجتماعی.
مفهوم مهم دیگر در شرح نظام هژمونیک، مفهوم ترکیببندی است. ترکیب بندی پیوندی است که از عناصر مختلف، تحت شرایط خاص، نوعی وحدت میآفریند. این پیوند پیوندی نیست که برای همیشه ضروری، متعین، مطلق و ذاتی باشد.
اصل ترکیببندی یا اصل هژمونیک مشتمل بر نظامی از ارزشهاست که بلوک قدرت آن را مبنا قرار میدهد و منافع و ارزشهای دیگر گروهها را با آن ترکیب میکند. چنین نیست که بلوک قدرت ایدئولوژی خاص خود را بر سایر طبقات تحمیل کند. اصل وحدت بخش یک نظام هژمونیک –ایدئولوژیک نوعی اصل هژمونیک یا ترکیببندی است که تمام عناصر ایدئولوژیک دیگر را با نظام ارزشی بلوک قدرت ترکیب میکند.
امر عامه پسند چیزی است که به وسیلهی بلوک قدرت خلق میشود. امر عامه پسند فقط در قالب پروبلماتیک « ما » قابل تحلیل است. « ما » چیزی مفروض و موجود در عالم خارج نیست، بلکه عرصهی کشمکش و تعارض است. « ما » چیزی است که مدام تولید، بازتولید و « ترکیب بندی » میشود. (آزادارمکی و محمدی، 1385، 71)
ایدئولوژی مجموعهای ایستا از عقاید اعمال شده بر طبقهی فرودست به وسیلهی طبقات حاکم نیست، بلکه روندی پویا است که پیدرپی در عمل بازتولید میشود. در عمل، یعنی آنگونه که مردم فکر میکنند، رفتار میکنند و خود و روابطشان با جامعه را میفهمند (فیسک، 1381: 119).
کارکرد اصلی دستگاههای ایدئولوژیک این است که در مردم این میل را ایجاد کنند که به شیوههای مقبول اجتماعی فکر و رفتار کنند. این دستگاهها، گرچه به لحاظ اجتماعی خود را بی طرف جلوه میدهند، لیکن در واقع در تولید و بازتولید ایدئولوژی نقش اصلی را دارند. نمونههای این دستگاهها عبارتند از:
• دستگاههای مذهبی
• دستگاههای آموزشی (نظامهای آموزشی خصوصی و دولتی)
• نهاد خانواده
• دستگاههای حقوقی
• نهادهای مرتبط با نظام سیاسی (احزاب و تشکلهای سیاسی مختلف)
• اتحادیههای تجاری
• رسانههای ارتباط جمعی (روزنامه، رادیو، تلویزیون و ….)
• دستگاههای فرهنگی (ادبیات، هنر، ورزش و …)
نقش اصلی این دستگاهها، بازتولید ایدئولوژی حاکم در قالب کردارها و گفتارهای انضمامی سوژههای موجود است. بنابراین، ایدئولوژی امری مادی است، زیرا در بطن کردارهای روزمره نهفته است. ایدئولوژی نظامی از ایدهها، مفاهیم، اسطورهها، ایماژها و عرف عام است که آدمیان، به واسطهی آن، رابطهای خیالی و موهوم با شرایط واقعی هستیشان برقرار میکنند. هدف اصلی این نظام، استیضاح افراد، به منظور تداوم بازتولید اجتماعی است. استضیاح به مکانیسمی اطلاق میشود که بر مبنای آن، ایدولوژی سوژهها را فرامیخواند و به آنها تفرد میبخشد. فرد بر اثر مکانیسم استیضاح به سوژهای در ایدئولوژی تبدیل میشود (rojek, 2003; 132)
آلتوسر با طرح مفهوم « کلیت پیچیده » در واقع به ترکیب سطوح مختلف شکلبندی اجتماعی اشاره دارد. این سطوح بر اساس همانندیها و تناقضاتشان با هم ترکیب شدهاند. روابط این سطوح از کانال ایدئولوژی، بازنمایی و تولید و بازتولید میشوند. نزد گرامشی نیز هژمونی به فرایندی اشاره دارد که طی آن، طبقهی هژمونیک منافع گروههای اجتماعی را به نحوی ترکیب بندی میکند که این گروهها عملاً به موقعیت فرودست خود رضایت میدهند .
ترکیببندی در اینجا به مجموعهی پیچیدهای از کردارهای تاریخی اطلاق میشود که با استفاده از آنها میکوشیم از پیچیدگی، تفاوت و تناقض، نوعی هویت یا وحدت ساختاری بیافرینیم. ترکیببندی شیوهای است برای تفکر دربارهی ساختارهای حاکم بر همانندیها، ناهمانندیها و تناقضها به عنوان تکه پارههایی که در شکلگیری وحدتها ذیمدخلاند. لاکلاو در تعریف ترکیب بندی و رابطهی آن با هژمونی بیان میدارد که هژمونیک بودن یک طبقه بستگی به میزان توانایی این طبقه در تحمیل یک جهاننگری واحد بر کل جامعه ندارد، بلکه بستگی دارد به این که این طبقه تا چه حد بتواند جهاننگریهای مختلف را به گونهای با هم ترکیب کند که آنتاگونیسم بالقوهی آنها خنثی شود (آزاد ارمکی و محمدی 1385: 74).
2-5 جنسیت و گفتمان جنسیتی رسانه
جنسیت، برحسب تعریف، به آن جنبه از تفاوتهای زن و مرد مربوط میشود که به لحاظ فرهنگی و اجتماعی شکل میگیرد. از این نظر، جنسیت از جنس که به تفاوتهای زیست شناختی مردان و زنان اطلاق میگردد، تمییز داده میشود (سلطانی گردفرامرزی، 1385، 62).
در حقیقت، جنسیت به تفاوتهای روانشناختی، اجتماعی و فرهنگی مردان و زنان مربوط میشود (گیدنز 1374، 175). جنسیت به نوعی تقسیم سلسله مراتبی میان زنان و مردان اشاره دارد که هم در نهادهای اجتماعی و هم در اعمال اجتماعی جای میگیرد. بنابراین، جنسیت پدیدهای ساختاری – اجتماعی است.
جنسیت، در سطح کنش متقابل هر روزه تولید، تعامل و نگاه داشته میشود. در جهانی که ما در آن زندگی میکنیم، هنوز هم جنسبت توسط زنان و مردان به عنوان کانون هویت فردی شناخته میشود (Jackson & Scott, 2002: 2). جنسیت در سطح خرد به هویت و شخصیت فردی، در سطح نمادین، به ایدههای فرهنگی و تصورات قالبی مردانگی و زنانگی و در سطح کلان و ساختاری به تقسیم کار جنسی در نهادها و سازمانها و روابط قدرت باز میگردد (رحمتی و سلطانی، 1383، 15).
در واقع، میتوانیم جنسیت را مجموعه عقایدی بدانیم که از طریق تصورات نهادینه شدهی اجتماعی دربارهی زنان و مردان شکل گرفته است (خانی، 1386: 8). تفاوتهای بیولوژیک، گرچه بر تفاوتهای جنسیتی اثرگذارند، اما تعیینکننده نیستند؛ بلکه جنسیت به ویژگیهای ناشی از روابط اجتماعی میان زنان و مردان و روشی که جامعه به وجود آورده و تثبیت میکند، اطلاق میگردد. بنابراین، جنسیت امری ذاتی نیست و در طول تاریخ و نیز در جوامع مختلف، متفاوت است (خانی، 1386: 8).
جنسیت با همبستگیهای فرهنگی استقرار یافته پیرامون جنس ارتباط مییابد. بر این مبنا، جنسیت رمزی بنیادی است که در انطباق با کنش متقابل اجتماعی و ساختار اجتماعی ساخته میشود؛ رمزی که ما را با هویت شخصی و اجتماعیمان آشنا میکند. زنان و مردان از طریق رمزگان جنسیت با یکدیگر رودررو میشوند و هویتهای جنسی همدیگر را بازمیشناسند. از این نظر، رمزگان جنسیت به عنوان یک عنصر اساسی برای آگاهی بخشی متقابل در موقعیتهای اجتماعی عمل میکند.
جنسیت، بر این مبنا، تمام عرصهی اجتماعی روابط زن و مرد را دربرمیگیرد و بدان معنا میبخشد. از کوچکترین واحد اجتماعی، یعنی خانواده، گرفته تا بزرگترین سازمانهای اجتماعی، همه تحت تاثیر الگوهای جنسیتی مستقر در جامعه هستند. هویت فردی و اجتماعی تقسیم کار جنسی، قدرت، رفتارهای قالبی جنسی، طبقهبندیهای گروهی و زبانی، همه تحت تاثیر جنسیت قرار میگیرند، معنای خاصی مییابند و به جانب خاصی هدایت میشوند.
دختر و پسر از اوان کودکی در کنش متقابل با جنس مخالف و تمایزگذاریهای جنسی ناشی از رفتار پدر و مادر، حقوق، وظایف، نقشها و همچنین تفاوتهای جنسیتی خود را درمییابند. دخترها، در کنش متقابل با برادران خود، درمییابد که متفاوت از آنها و تا حدی زیردست هستند. از سوی دیگر، پسرها، در کنش متقابل با خواهران خود در مییابد که متفاوت از آنها و تا حدی فرادست هستند. بدین طریق، هر جنس ابزار یادیگری جنس دیگر میشود. دختر